روزهای سپید من پارت ۳
+سلام به همه این صدای پدر خانواده بود که بالاخره از دفترش اومده بود ... _سلام بابا نمیدونی امروز سایه چه داد و غالی راه انداخت 😂 این صدای دختر کوچیکه بود که مثل همیشه داشت چغلی سایر اعضای خونه رو به پدرش میکرد.... - برام تعجب داشت اگه نمیکرد بعد هم خطاب به همسرش مامان خانم گفت : _سایه نگفت که میاد امشب اینجا یا نه؟ +فکر نکنم ولی میاد ..... راستی ..... ولش کن بزار بعدا بگم.. -سلام به همه این صدای سایه بود که تازه آمده بود ... آدری گفت : +سلام سایه جان چه عجب خواهر اخمالوی ما یکمی مهربون شده😜😜😜 -بسه آدری اینقدر مزه نریز۰_۰ پدر گفت : -روزت چطور بود.... سایه با حالتی نیمه دلخور و نیمه بی تفاوت گفت : -هیچی... پدر گفت -راس...
آرزوهاتون و خواسته هاتون ازخدا چیه؟
خدایا شکر شکر هزار مرتبه شکر
دوستی به خوبی من تو دنیا نیست
نابووودم نابووود
توروخدا برام دعا کنید
اوضاع من به کلی نابود شده 😢😢😢😥😥😥😥😥تو این هیری ویری مریض هم شدم😥😥😥😥😥 ...
هیچوقت به یک دهه نودی اعتماد نکنید😑
با چند تا گل باکس استند اسممو درست کردم (حرف اول انگلیسی) حالا خواهر کوچیکم رو یه موضوعی (آناهید توصیه کرد نزارم قسمت جدید لیدی باگو ببینه) تهدید کرده گلاتو پر پر میکنم بعد رفته از سطل بازیافت اتاقم که برگای اضافه گلارو ریختم گلبرگ هاشو جمع کرده آورده دیدی پر پر کردم😜😜😜😜